خاطراتی از ششمین سال زندگی آیهان
خاطراتی از ششمین سال زندگی آیهان دانشگاه مامانی
و این خوشگل هم ماهان داداشی پسر عمو مجید
دومین دختر عموی آیهان جون 
کیک پوشکی نوه جدید
سکه های قلک آیهان که می خواد باهاش 5 تا خونه بخره
فازهای دندان ریزی آیهان 
اشتیاق فوق العاده برا مشق نویسی
خواب ناز پسری 
دی 94
آدم برفی پیش دبستانی
جشن یلدای پیش دبستانی
یلدای 94
اولین یلدایی که تونستیم بریم خونه آنا. از بس که این یلدا می افته وسط هفته 
. ولی این هفته مامانی مرخصی گرفت و کلی خوردنی های خوشمزه درست کردیم و رفتیم پیش آنا جون و کلی خوش گذروندیم.
لحظات حمله
این هم گلهای شریفی
این هم فردای یلدا
تولد مامانی
جشن شروع پیش دبستانی
یه جشن کوچولو با حضور خودمون و مامان جون باباجون
کیک باب اسفنجی مامان پز
کادوی بابا جون
کادوی مامان جون
تولد سلنا نوه دایی عزیز مامانی
جعبه کادوی آیهان، آخه تم تولد سلنا جون کیتی بود
این هم الینا خانوم نوه جدیدالورود دایی جون مامانی که تو تولد هنوز تو شکم مامانش بود
حیاط زیبای پیش دبستانی
آیهان در روز جهانی کودک
عاشورای 94 و آیهان و طایفه شریفی
این هم فسقلی شریفی که دیگه به جمع آدمها پیوسته 
آیهان تو باغلارباغی
آیهان غرق نقاشی
نمایشگاه دیواری نقاشی های آیهان
اولین دست نوشته کلمه آیهان قبل از یادگیری حروف الفبا
امام حسین و علی اصغر
آیهان و اسرا
شوهرعمه جون در حال انجام کار همیشگی
گل پسرم و آنا جون هنگام دوشاب پزی
آیهان تو دانشگاه مامانی
کشوی سلاح های سرد و گرم آیهان که عاشق کشت و کشتاره
آیهان در حال اسکوتر بازی تو پارکینگ
گربه افتاده تو جوب
آیهان و باباجون تو شهربازی
آیهان و تارا دختر همسایه تو حیاط خونه مامان جون
عاقبت سرسره بادی با شلوارک
اولین باری که آیهان تو عمرش به خاطر عذاب جای نیش پشه ها رو پام خوابید. 
جیگر مامان بعد حموم
دومینو بازی با آنا
عسلم در حال برداشت محصول هلو انجیریهای باغمون
آیهان و عینالی تبریز
آیهان صبحونه خور
باز هم گریم فست فود مهدی هیلا
یه عکس معصوم از پسرم
گلخانه سلیمی
یه رز خوشگل برای خوشگلترینم
آیهان جون پیش دبستانی شدنت مبارک.
آفرین به مامان خوش سلیقه چه کیک قشنگی مامانی درست کرده بود دستش درد نکنه. تولد الینا جون هم مبارک خیلی ناز بود. چه نمایشگاه نقاشی قشنگی 
تو دانشگاه مامانی هم که هر کاری دوست داشتی کردی
ولی از همه خنده دار تر عاقبت سرسره بازی با شلوارک بود
فقط یک چیزی من نفهمیدم چرا مطلب یلدای 94 رفته بود تو دل خاطرات شش سالگی. آخه اینطوری آدم نمیتونه جدا نظر بده یا لایکش کنه
مهمونی شب یلداتون هم مثل همیشه با شکوه بود دست مامان و بابا درد نکنه
