خاطراتی از سومین سال زندگی آیهان
آیهان تو شهر بازی
آیهان خوشگل و خوش تیپم
کندوان
کیک عید غدیر برا سید کوچولوم که هر کاری کردیم که کیک را از بیرون خریدیم باز نتونستیم قانعش کنیم. فضولی کرده بود و اسمارتیزها را تو کمد دیده بود.
کادوی عید غدیر از طرف مامان جون باباجون
سوغاتی عمه جون از مکه
وقتی آیهان محض رضای خدا خسته می شه
وقتی آیهان قایم می شه و فکر می کنه کسی اونو نمی بینه
باز هم آیهان و اسرا
استفاده آیهان از تمامی امکانات به عنوان بازی
عاقبت آیهان هنگام برگشت از بناب به تبریز
اولین اصلاح آیهان، چون همیشه مامانی اصلاحمون می کنه
نقاشی اعضای خانواده و ابراز محبت
خواب بعد از ظهری پس از خستگی یک روز تو جاده ها
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی