خاطراتی از اولین سال زندگی آیهان
دومین روز زندگیم بعد از یک حموم حسابی
امروز مهمونا میان دیدنم باید حسابی تا اومدنشون استراحت کنم
بغل عمه جونم نشستم ژست گرفتم عکس بندازم
خدا آخر و عاقبت منو به خیر کنه
بغل بابابزرگ
مرگ بر آمریکا
نگران نباش مامان تو برو خودم می خوابم
بیخیال مامان خسته شدم از بس ازم عکس گرفتی
از بس نمی خوابم تا چشامو رو هم می ذارم مامانم ذوق زده می شه فورا عکس میندازه
اولین اسباب بازیهای من
اگه گفتید من کدوم یکی هستم
امروز اولین بار عروسی رفتم عجب جایی بود خیلی خوشحالم
اولین سفرم به طبیعت ازتون ممنونم باز هم منو بیارین اینجا
خسته نباشی مامان، عجب پشتکاری! فکر نمی کردم بتونی منو بخوابونی
معرفی می کنم: آیهانه خواهر دوقلوی من
بغل بابا جون نشستم ودارم همه جا رو کنترل می کنم
یه عصر تابستونی تو حیاط مامان بزرگ
تنها راه چاره برا اینکه دستمو دهنم نکنم
سرباز بودن هم سخته ها، دایی جون سلامت باشی
کمک من هم می خوام بیام بیرون
این هم از حیاط آنا جون و درخت خرمالوش
بای بای
سلام، چیه جیگر ندیدین؟
یه روز بهاری کنار شکوفه های درخت حیاط مامان جون و بابا جون
چه ژست مظلومانه ای ، دیگه تو این زمونه نمی شه به ظاهر آدما اعتماد کرد
پ
این هم از وقتی که شارژ شارژم
نمی دونم این نامه خوشگل قراره دست کی برسه؟
این هم یه راه حل برای اینکه شلوغی نکنم، به نظرتون راه حل خوبیه؟
این هم یکی از هنرنمایی های من. نی نی دیدین این قدر هنرمند باشه؟
مامانم تعجب می کنه آروم نشستم دارم با وسایل خودم بازی می کنم
آخی فقط دستشویی بود که سرک نکشیده بودم، این پروژه هم به اتمام رسید
دارم کم کم راه می رم تا ١٠ ماهه بشم ایشالله کامل راه می افتم
چرا کسی نمی فهمه مشکل من چیه، از خواب بیدار شدم شیر می خوام
این هم از اولین باری که رفتم مغازه موبایل فروشی دایی جون
من و خرگوشی و خرسی
این هم نمونه ای از شیطنت های من
یه پسر خوب و آروم هنگام بازی با وسایل تختش
از این وسیله خوشم می یاد دست به هر دکمه می زنم یه خانومی باهام حرف می زنه
مامانم فرستاده دست و صورتمو بشورم
تاب تاب عباسی خدا منو نندازی
دیگه واسه خودم مردی شدم می خوام تو چیدن ظرفها به مامانم کمک کنم
محو تماشای تلویزیون شدم نمی تونم سردر بیارم اینا چه جوری رفتن اون تو!
به نظرتون چیزی مونده که من سراغش نرفته باشم ؟
عین فرشته ها لالا کردم
داریم می ریم مسافرت رفتم این تو یادشون نره منو ببرن
دکتر آیهان شریفی به بخش عمل
آموزش جیش
می گن شیطنت از چشام می باره، واقعا؟
تو یه روز بارونی داریم می ریم دردر، اولین باره که بارون می بینم
این هم عکسی برای ترویج فرهنگ کتابخوانی، البته بهتره شما کتاب را برعکس نگیرین
نی نی ترشیده دیدین تا حالا؟
خسته و کوفته از سر کار برگشتم لالا کردم
من و قور قور تو روروئک سواری
آخ جون بازی
خجالتم ندین می دونم تا حالا نی نی ندیدین بتونه یه دستی توپ برداره
آیهان تو خواب نازش
آیهان تو حموم
من عاشق آب بازیم ببخشید لختم
اولین ماه محرم آیهان